قلم

وب نوشت های شخصی من.

قلم

وب نوشت های شخصی من.

شجریان: وقت آن رسیده است که دین از سیاست جدا شود.

تلویزیون استرالیا هنگام برگزاری کنسرتهای استاد محمدرضا شجریان در این کشور، گفت و گوئی با وی داشت که استاد بی بدیل آواز ایرانی و بقول مجری آن برنامه "سوپر استار موسیقی سنتی ایران" بی پروا می گفت: "ما هنرمان را برای مردم نگه می داریم و برای مردمی که دوستشان داریم زندگی می کنیم. برایم خیلی لذت بخش است که با مردمی زندگی می کنم که آنها را دوست دارم و آنان نیز مرا دوست دارند. من هنگامی آواز می خوانم که حرفی برای گفتن به این مردم داشته باشم. روی صحنه می روم و هر آنچه را که در درونم انباشته شده، بیرون می ریزم." شجریان از این "فریب" به روشنی صحبت می کند و از رای و خواست مردم که دگرگون شد: " رئیس جمهوری آمد و به مردم معترض توهین کرد و آنان را {خس و خاشاک} خواند. گفتم منهم یکی از همین خس و خاشاکم و برای همین خس و خاشاک می خوانم و شما حق ندارید صدای مرا از رادیو و تلویزیونتان پخش کنید." او با تاکید بر این مطلب که چون تلفیق دین و حکومت برای مردم ایران نتیجه خوبی نداشته، حالا مردم با آن مخالفند، می گوید: "حکومت قوانین تغییر ناپذیری دارد که می گوید قوانین الهی است و راه خودش را می رود. ما هم راه خودمان را می رویم"!  

تو غلط میکنی می پرسی!

موسی قربانی نماینده قائنات درحاشیه جلسه علنی امروز چهارشنبه مجلس ، در برابر یکی از خبرنگاران و سئوال وی با فریاد بر سر او تهدید کرد که وی رابه حراست معرفی خواهد کرد. این خبرنگار درحاشیه برگزاری جلسه علنی روز چهارشنبه ازقربانی پرسید رسیدگی به پرونده کهریزک به کجا رسیده است که قربانی درپاسخ به وی گفت: این موضوع دیگر تمام شده است. خبرنگار مجددا پرسید با توجه به جنایات انجام گرفته درکهریزک قوه قضائیه چرا پرونده را پیگیری نمی کند؟ این سئوال خبرنگار موجب برآشفتن قربانی شد و وی با فریاد خطاب به خبرنگار گفت : شما غلط کرده ای و ... این درحالی است که مقام معظم رهبری در پی تخلفات صورت گرفته در بازداشتگاه کهریزک بلافاصله دستور تعطیلی این بازداشتگاه و رسیدگی به اتهامات متخلفین را به شورای عالی امنیت ملی دادند و بعد ها نیز به صراحت از این حوادث به عنوان جنایت و تخلف یاد کرده و از خانواده حادثه دیدگان نیز دلجویی کردند. ضمن اینکه کمیته ویژه مجلس نیز گزارش مبسوطی در این زمینه ارائه داد. قربانی پس ازدور شدن خبرنگار از وی نام او را ازسایر خبرنگاران جویا شد و سپس با صدای بلند گفت : اسمت رابه حراست می دهم تا گوشت را گرفته و ازمجلس بیرون کنند! پس ازاین اتفاقات تعدادی از خبرنگاران که شاهد این ماجرا بودند با محبی نیا عضو هیئت رئیسه مجلس گفتگو کردند و وی ضمن عذرخواهی از خبرنگار سئوال کننده قول مساعد داد تا موضوع را به اطلاع لاریجانی رئیس مجلس برساند . محبی نیا به کرات از این خبرنگار و سایر خبرنگاران به خاطر رفتار قربانی عذرخواهی کرد. به گزارش مهر، موسی قربانی که در سال اول مجلس هشتم از اعضای هیئت رئیسه مجلس بوده است در سال دوم موفق به کسب رای نشد . وی هفته آینده نیز قصد دارد برای عضویت در هیئت رئیسه مجلس کاندیدا شود.

نرم افزار فیلتر شکن ultrasurf

سلام 

چون احتمال میدم بعضی ها استفاده ی نادرست از این نرم افزار بکنند برش میدارم. 

ببخشید. ممکنه بعضی ها برای دیدن سایت های غیر اخلاقی از این نرم افزار استفاده کنند.

فیلتر شکن 

 

فیل شکن/سایت شکن/اولترا سورف/ف ی ل ت ر ش ک ن/آنتی فیلتر/ultra surf/نرم افزار فیلتر شکن/نرم افزار ف ی ل ت ر ش ک ن/فیلتر شکن 2010/

دوس دختر

چند روز پیش یک ایمیل دریافت کردم که اصلا فرستندش برام نامعلوم بود. ایمیل رو باز کردم .چون به انگلیسی نوشته شده بود به زحمت برخی از کلمه هایش را ترجمه کردم.از کل این پیام متوجه شدم که یک نفر تقاضای دوستی با من رو کرده. این طرف ما که یک خانوم اهل آفریقاست از من هم یه عکس خواسته بود. همون جا تصمیم گرفتم برای خنده هم که شده یک عکس از خودم برایش ارسال کنم. امروز که ایمیلهایم را چک میکردم متوجه شدم که همین خانوم دوباره مطلبی را برای من فرستاده است.وقتی این نامه را باز کردم آنقدر خندیدم که نزدیک بود نابود بشوم.مثل اینکه طرف ما یک آفریقایی بسیار متمدن هستند.البته یک نامه دراز و طویل همراه با عکس خودش برای من ارسال کرده بود. من همیشه آرزو داشته ام که جام جهانی را از نزدیک ببینم.مثل اینکه یواش یواش دارم به خواسته خودم نزدیک میشوم. فقط چون منظور اصلی نوشته اش را نفهمیدم مطلب ارسالی او را اینجا قرار داده ام.هر کس که بتواند این متن را ترجمه کند یا اقلا منظور نویسنده ما را به من منتقل کند قول میدهم که برای رفتنش هم فکرهایی بکنم. 

این هم متن به اضافه عکس دوس دختر جدید من  

ادامه مطلب ...

بیابان را سراسر مه گرفته.

 عجب دنیای عجیب و غریبی است. همه در حال رفت آمد هستند و بسیاری سرعت گذر لحظه ها را حس نمیکنند.همیشه به فکر آینده بودم و برای آینده افکار زیادی داشتم.فکر میکردم میتوانم هر روز که میگذرد تغییر کنم و با فکر جدیدتری به زندگی ادامه دهم. احساس میکنم زندگی مانند تصویری است که من باید از روی آن نقاشی بکنم.دیگر همه چیز برایم معلوم شده است. مدتی شاید به اندازه یک سال باید ادامه تحصیل بدهم و بعد به احتمال بسیار زیاد خدمت سربازی.بعد از خدمت هم به خیل عظیم بیکاران علاف جامعه میپیودنم که سخت مرا به جمعشان دعوت میکنند. جمع بیکاران بسیار زیباست.انگار همگی در یک قابلمه بسیار بزرگ جمع شده اند و بالای سرشان را نگاه میکنند تا یکی بیاید و در قابلمه را بردارد.وقتی در قابلمه برداشته میشود همه حتی حاضرند همدیگر را بکشند تا از این قابلمه لعنتی بیرون بیایند. واقعا جمع عظیم و بسیار دردناکی است. جوانانی که با وجود استعداد فراوان و انرژی زیاد برای کار و زحمت بیکار مانده اند و ممکن است به هر درد و بلایی بیافتند. وقتی که فکر میکنم روزی مرا هم به جمع این دوستان میاندازند تمام بدنم به لرزه میافتد. نه به خاطر خودم بلکه به خاطر جمعیتی که هر روز و هر لحضه بر آنها افزوده میشود. به نظر من بهتر است به جای گردن کلفتی و دشمن دشمن گفتن مقداری هر چند بسیار اندک به فکر داخل قابلمه باشیم. به نظر من هیچ کس به اندازه ی برخی از این آقایان به جنگ کردن علاقه ندارند. تقریبا بیست سالی است که از جنگ ایران و عراق میگذرد. عده ی بسیار زیادی کشته شده اند و عده ی بسیاری هم هنوز هم در حال رنج و زحمت هستند. کشور ما هنوز کاملا بر روی پاهای خود کاملا بلند نشده است که شما به فکر جنگ هستید. اگر جنگ دیگری شکل بگیرد هیچ شباهتی به جنگ ایران و عراق نخواهد داشت.  

 

کمکککککککککککک

قیزلار ایستییر منی(شعر ترکی)

 نه اُولوب نه لر چُونوب ، قیزلار ایستییر منی  

 بیری گؤز وورور منه ، بـیری سسلییر منی  

 بیری ناز ائیلییری ، بیری ایسته دیر اُوزون   

بیری غمزیله باخیر ، بیری یاندیریر منی   

بیری تیلفونون وئریر ، دییر زنگ اِئت منه سن  

 بیری گول وئریر منه ، بیری دیندیریر منی  

 بیری شعر یازیر منه ، بــیری نامه گُونده ریر  

 بـــیری اس ام اس وورور ، یازیر گؤزلییر منی  

 بئله بیر گول اُوغلانی ، نیه سن ایسته میسن  

 بیلمیرم هانسی یئتیم ، سنه پیسلییر منی   

باخ منه هامّی بوگون ، گوزلرینده یئر وئریر  

 قالمیشام بو قیز نیه ، گئنه ایسته میر منی  

 

 

آی قیز 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 شاعیر : وحید شکرزاده  

منبع:http://duzluoglan.azeriblog.com/

بالاخره ما هم تهدید شدیم.

مطلب قبلی ما مثل اینکه به مذاق برخی از دوستان اصلا خوش نیامده.البته من فقط نقل قول کرده ام و بس.اگر چنین مطلبی را نوشته بودم به احتمال بسیار زیاد سر به نیست شده بودم.واقعا در مملکتی که مردم حق حتی نقل قول را هم ندارند دیگر چه میتوان کرد.این عین نظری است که در پست قبلی من که به نامه محمد نوری زاد اشاره کرده است مربوط میشود.  

.

{خوش به حال اینها که وقتی زندان هم می رند زبونشون چهار کیلومتر کمتر نیست ، اینها اگه آدم بودند هنوز ول کن اون جوونائی که اغفال کردند و دادند به دست جلادهای کهریزک نمی شدند ! تو رو خدا واقعا انصافه یعنی جرم مهدی و فائزه هاشمی با جرم اون جوونا یکیه ! این محمد نوری زاده ای که این قدر با زرنگی شهرو به هم ریخته و الان قیاف مظلومانه گرفته جرمش با همه کسانی که به آتیش اینها سوختند یکیه ! که سازمانهای حقوق بشر زوم می کنند روشون با کلی روزنومه تو زندان استخر و تلوزیون و کامپیوتر وصل به اینترنت بهشون میدند ، همین قدر بگم که هوادار برای علاقه من به موسوی و خاتمی کم بود ولی اینها نشون دادند که آدم نیستند ! شما هم اگه کهریزک دلت نمی خواد قبل از اینکه یه جور دیگه پشیمون بشی این سیاست کثیفو بی خیال شو و به درست برس}.

عریضه یک غریضه!

دخترک فقط نیم ساعتی بود که به رختخواب رفته بود.بعد از یک روز طوفانی.روزی که پر بود از دعوا و مشاجره و گریه و چه و چه.چشمان دخترک در حال گرم شدن بود.در یک لحظه احساس کرد که چیزی در حال نوازش گردنش هست!دلش نمی خواست از خواب بیدار شود ولی یک لحظه چشمش را باز کرد.پدرش در کنارش نشسته بود در حالی که یک چاقوی تیز در دستش بود.چاقویی که به گردن دخترک چسبیده بود.آری پدر میخواست گردن دخترش را از سرش جدا کند.اما دختر با زیرکی تمام از دست پدرش خلاص شد .این اتفاقی بود که مثل بمب در شهر کوچک ما منفجر شد.چرا باید پدر با جگر گوشه اش چنین کاری انجام دهد.این سوالی بود که ذهن خیلی ها را به خودش مشغول کرده بود.ولی تمام این اتفاق ها تقصیر مهمان ناخوانده ای بود که دخترک پس از شش ماه دیگر به دنیا خواهد آورد! آری پدر دیگر تحمل حرف های این و آن را نداشت.ولی آیا پدر باید دخترش را میکشت؟دختری که تنها جرمش سادگی و در عین حال فرمانبرداری از میلش بود.ولی طرف مقابل به خاطر همین جرمش فقط مقداری سرزنش شد و بس.هیچ کسی قصد کشتنش را نداشت.دیگر دخترک نمیتواند از خانه بیرون بیاید و حتی در خانه هم احساس امنیت نمیکند. دختری که چنین خطایی را مرتکب شده باشد حتی حق نفس کشیدن را هم ندارد.ولی پسر نازنین تر از جان با افتخار کاری را که انجام داده است را برای دوستانش بازگو میکند.تنها سوالی که در این مدت ذهنم را مشغول کرده است این است که چرا نحوه برخورد با دو نفری که جرم واحدی را مرتکب شده اند اینقدر متفاوت است.البته من قصد حمایت از چنین کاری را ندارم.