قلم

وب نوشت های شخصی من.

قلم

وب نوشت های شخصی من.

عجایب

ماه رمضان امسال خیلی جالب شروع شد. از سریالهای تلوزیون گرفته تا روزه خواری در ملا عام مسائلی هستند که فکر هر ابوالبشری را به کار میاندازد.سریالهای ماه رمضان در چند سال گذشته طرفداران بسیاری برای خود جذب کرده بود.سریالهایی که اکثرا در مایه طنز برای مردم تدارک دیده شده بود.اما در این دو سال طنز جای خود را از دست داده و به جای آن یک موضوع خاص همه کاره این سریالها شده است. موضوع سریال شبکه دو که ملکوت نام دارد همانند سریال سال گذشته به مسئله مرگ و دنیای پس از مرگ اشاره کرده است. جالب توجه اینکه این سریال ها داد و فریاد روحانی ها رو هم در آورده است. این سریال کاملا با کارهای رایانه ای آماتور کار شده است. تصاویر مربوط به دوران مرگ و به عبارتی برزخ چنان ابتدایی به نمایش در آمده که حتی یک کودک هم میتواند غیر طبیعی بودن تصاویر را تشخیص دهد.البته چرندیات زیادی در این سریال به نمایش در آمده است که از حوصله این مبحث خارج است. اما مسئله دیگری که باعث ناراحتی بسیاری از اقشار جامعه شد مسئله ممنوع شدن پخش ربنای استاد شجریان از تلویزیون ایران بود. مردم ما که تقریبا ماه های رمضان را با صدای ربنای شجریان زندگی کرده اند دیگر حق شنیدن این صدای خوش را ندارند. مرض ها و غرض های دوستان در صدا و سیما به آن حد رسیده که حتی به علاقه و شعور مردم هم احترام نمیگذارند.  البته خبرگزاری مغرض نیمه رسمی فارس هم دلایل بسیاری برای پخش نشدن ربنا دارند که در نوع خودش خواندنی و جالب است. مثلا یکی از آنها اظهار نظر استاد درباره انتخابات و مسائل بعد از آن است. یا در جای دیگر نوشته اند که استاد مسئله ی جدایی دین از سیاست را به میان آورده است. البته مسائل خنده دار زیادی از طرف مغرضان فارس به میان امده است که اگر هر جای دیگری به زبان بیاورند آبروی باقیمانده شان هم از بین خواهد رفت. متاسفانه  در این مملکت اظهار نظر هایی که حتی اندک مغایتری با اندیشه های دوستان دارد غیر قانونی است. متاسفانه باید بگویم که چنین اندیشه هایی در نهایت منجر به فناست و تلویزیون های داخل منازل را هم جمع کنند نمیتوانند آب رفته به جوی را برگردانند. 

ناگفته های امیرکبیر

یادم می آید زمانی که مدرسه دارالفنون را احداث کردیم کسی در مملکت سواد آنچنانی نداشت، از همین رو مورد ستایش همگان از جمله ناصرالدین شاه قرار گرفتیم.
دیری نپایید که روزنامه ی وقایع التفاقیه را نیز راه اندازی کردیم اما پس از مدت کوتاهی دیدیم که اعتراضاتی به گوش می رسد. دلایل را جویا شدیم عرض کردند که از افزایش سطح آگاهی مردم قلیان کش خشنود نیستند! لذا دستور دادند روزنامه را توقیفش کنند. ما نیز گفتیم هر طور که صلاح می دانید.
در مورد دارالفنون نیز کم کم همین اعتراضات به گوش رسید، گفتیم این یکی را دیگر نمی توانیم تعطیلش کنیم، دستور دادند سطح علوم مورد تدریس را بیاورند پایین ولی باز هم اعتراض کردیم اما چه فایده!
پس از مدتی دستور 
اخراج بعضی از آموزگارانش را دادند، گفتیم غیر قانونی است، جواب دادند سطح سوادشان پایین است! لذا ممکن است مملکت را با خطر بی سوادی مواجه کنند.
همه کارهایشان متناقض بود!

پس از مدتی به ما انگ خیانت وارد کردند، گفتند که شما قصد دارید قدرت را در دست گیرید، باز هم منکر شدیم اما کار از کار گذشته بود!

سرانجام قصد کردیم تا دارالفنون را وقف همین مردم به قول آقایان قلیان کش کنیم، اولش موافقت کردند اما فردایش به جرم وقف اموال مدرسه به نفع خودمان متهم شدیم! جلل خالق!
و چند روز بعدش هم به ما گفتند که قرار است شهید شوید، گفتیم عجب افتخاری، کاش زودتر به درجه شهادت نایل می شدیم!
حمام را نشانمان دادند، همراه با یک دلاک...