قلم

وب نوشت های شخصی من.

قلم

وب نوشت های شخصی من.

عقده ای!

مدتی بود که حال و حوصله وبلاگ نویسی نداشتم.دیروز اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتم برای تنفر هم که شده بیام و اتفاقی که افتاد رو اینجا بنویسم.این ترم٫ ترم آخر منه و ما هم یه درس دو واحدی به نام پروژه داریم که من قرار بود این پروژه رو برای این ترم آماده کنم.از ابتدای این ترم زحمات زیادی کشیدم و از چندین سایت و نشریه و هر چیز دیگری که به ذهنم میرسید مطلب جمع کردم.استاد راهنمای ما هم متاسفانه یه خانومه مهترمه که دربارش میتونم بگم که خدا به داد شوهرش برسه!

زیاد سرتون رو درد نیارم.دیروز من رفتم خدمت خانوم و پروژه ناقابلی که کلی براش زحمت کشیده بودم رو هم برداشتم که تقدیمش کنم. رسیدم در اتاقش و در زدم و وارد شدم.تقریبا نیم ساعت همین طوری عین فلک زده ها وایسادم تا ایشون تا جای که فکشون قدرت داشت با دوستش  تلفنی صحبت کردند. بعد از اینکه تلفن رو قطع کرد برگشت و منو دید! سلام کردم و ایشون با اون چهره وقیحانه شون یه چیزای تو مایه های (علام) جواب سلام ما رو داد!

من بدبخت فلک زده پروژه رو تقدیمشون کردم و ایشون شروع کردند به ورق زدن.تو همین حین یه دختر خانوم محترم از در وارد شد. همین که ایشون وارد شد این دو تا شروع کردند و به صحبت کردن.

واقعا داشتم دیوونه میشدم.دختره از استاد پرسید که میشه من درباره ی نحوه مطالعه کردنم راهنمایی کنید.مثلا به نظر شما صبح ها درس بخونم بهتره یا شبها.البته چند تا چرت و پرت دیگه هم پرسید که اگه اینجا بگم صد در صد با حالت تهوع به زمین خواهید خورد.سرتون رو درد نیارم درست چهل دقیقه خانومها باهم در این باره صحبت کردند و من هم عین کلم اونجا وایساده بودم و داشتم به این چرندیات گوش میدادم.

بعد از چهل دقیقه که تقریبا فک هردوتاشون پیاده شده بود صحبت به پایان رسید.از استاد خواهش کردم که یه نگاهی به پروژه بندازه و ما رو راه بندازه.استاد بار دیگه پروژه رو برداشت و یکی دو تا ورق زد و با کمال تعجب گفت که این ها هیچ کدومشون کار خودت نیست. برگشتم گفتم یعنی چی این حرفها و اون هم در جواب گفت که من حالیم نیست.برو یه پروژه دیگه رو کار کن.

همین حرفها رو زد با کمال گفت که بفرمایید بیرون الان کلاسم شروع میشه باید برم!

نظرات 10 + ارسال نظر
حجت سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ب.ظ

واقعا عجب آدمی یه.

مانی سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ق.ظ http://eteraz1.blogsky.com/

زرنگ نبودی وگرنه می گفتی go to hell

mehran پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.persianarticles.ir

خوش بحال ما که پروژه مروژه نداریم :))) البته تو رشته ی کامپیوتر داشتیم که من انصرافیدم ازش. زنده باد مترجمی زنده باد اساتید نازنین رشته خودمون که خییییییییییییییلی باحالن. دوست من ناراحت نباش اساتید فنی همشون گند اینطوری گند دماغن (البته 95 درصدشون)! توی رشته ی کامپیوتر هم که فراوونه البته نمی دونم شما کامپیوتری یا نه.

موفق باشی دوست من. مهران

سینا دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:12 ب.ظ http://omide-ma.blogsky.com

عقده ای لقب خوبیه برای اینجور افراد

مصطفی شاکری چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ق.ظ http://tenisbazan.blogfa.com

سلام خوب هستی وبلاگ خوبی داری اگر نظر داشته باشی به وبلاگ من هم سری بزن ممنون و متشکرم.
.✫¸.•°*”˜˜”*°•.✫..✫¸.•°*”˜˜”*°•.✫..✫¸.•°*”˜˜”*°•.✫
☻/ღ˚ •。* ♥♥ ˚ ˚✰˚ ˛★* 。 ღ˛° 。* °♥ ˚ • ★ *˚ .ღ 。
/▌*˛˚ ░░ داداش گلم دوستت دارم░ ░ ˚ ✰* ★
/ \ ✰˚* ˚. ★ *˛˚♥♥* ✰。˚ ˚ღ。* ˛˚ ♥♥ 。✰˚* ˚ ★ღ ˚ 。✰ •

قاعده دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:15 ق.ظ http://norm.blogsky.com

سلام...
ببخشیدااااا...
عقده ایه خر باید مینوشتی...
قبول داری ۹۹٪ زن ها برای خونه داری و بچه داری خلق شدن؟؟؟
آخه زن ها رو چه به استادی...
باور کن من تا حالا هرچی استاد خانم دیدم اینشکلی بودن...
فقط ۲ نفرشونآدم بودن...
تا یه مدرکی میگیرن فکر میکنن چه خری شدن!!!

اشک - غریبه جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ http://tashkan.blogsky.com

واقعا که!
چه استاد باحالی

مهدی یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:02 ق.ظ http://norm.blogsky.com

ای کاش من بجای تو بودم...
کار و حرفی رو میزدم و رفتاری رو میکردم که با همچین استاد های بی شعوری باید کرد...
باید بگم تجربش روهم دارم...

jasamin siavashi چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:40 ب.ظ

سلام، ما قدرت خرید گوشت نداریم، ولی‌ احمدی‌نژاد میگه رشد اقتصادی مملکتمون ۵.۲ درصد هست. انقدر دروغش بزرگ بود که صدای آقای غلام رضا تجگردون در مجلس درآمد. آقا دکتر، اقتصاد خانوادگی با اقتصاد مملکت فرق می‌کند. به جای تهمت دزدی زدن به سپاه و ما بسیجی‌ها، مواظب باشید کار خودتون به هتل اوین نیفتد. همین طور که میدونید دختر دزد کبیر در هتل اوین به سر میبرد و گفته غذا ی اوین را نمی‌تواند بخورد. الهی بمیرم برای همه دزدها.

خودی سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:31 ق.ظ

قیافش حتما ایطوری بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد