قلم

وب نوشت های شخصی من.

قلم

وب نوشت های شخصی من.

آوای کلاغ!

سالها و دقایق مثل برق و باد گذشت و ما را بیست و چهار ساله کرد!وقتی که به این مسئله فکر میکنم که من بیست و چهار سال سن دارم تعجب میکنم. یادمه وقتی که بچه بودم همیشه می خواستم که زود بزرگ بشم.اما حالا فکر میکنم که ای کاش تو همون دوران stop این زمانه را می زدند و ما هم تو همون سن و سال باقی می موندیم.

وقتی فکر میکنم میفهمم که به دنیا اومدن و نیومدن ما زیاد در حال و احوال این دنیا فرقی نمی کرد.البته شاید هم به نفع خیلی از دوستان بود.تو این پنج، شش سالی که گذشت فهمیدم که صدای ما برای خیلی از این آقایون از آوای کلاغ هم بد تر بوده! نمی دونم چرا اما من از کلاغ بدم میاد.وقتی که میبینم صدای قار قار کردن این حیوان به گوش میرسه از همه چیز بدم میاد.یادمه وقتی کوچیک بودم پسر عمه ام یکی از بچه های کلاغ را از تو سبدش برداشته بود و اون هم فقط بی قراری می کرد.وقتی که بیرون اومدم ببینم چه خبره این کلاغ با نوک خودش چنان ضربه ای به سرم زد که نزدیک بود بیهوش بشم.شاید علت انزجار من هم همین باشه.همون طور که گفتم صدای جوانان امروز ما از صدای کلاغ هم برای مسئولان بد تره.جوانانی که فقط فنا میشوند و بس.شاید دوران و زمانه باعث شد که در موقعیتی قرار بگیریم که شاید بدترین دوران تاریخ ایران باشه.فقط امیدوارم که نسل آینده و کسانی که شاید در آینده بیایند بتوانند آن طور که لایق یک ایرانی است زندگی کنند و صدایشان مثل بلبل طنین انداز بشود!  

نظرات 1 + ارسال نظر
میثم چهارشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:24 ق.ظ

یاللاه!!

« هَزار امروز هم آواز زاغ است
گل از بی رونقی ها خار باغ است »

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد