اینکه انسان هدفمند باشد از دیرباز یک مشغولیت بسیار بسیار بزرگ برای ذهن آدمی بوده و هست.کلا هدفمند بودن خیلی خوب است.مخصوصا اگر از نوع یارانه ها باشد.البته هدفمندی انواع و اقسام دارد که هدفمندی یارانه ها فقط جزء بسیار کوچکی از آنهاست.ذکر چند مورد درباره هدفمندی یارانه ها میتواند بسیار مفید باشد.
۱-تاریخ هدفمندی یارانه ها!
شاید به جرات میتوان گفت که انسانهای اولیه اولین کسانی بودند که مسئله ی هدفمندی یارانه ها را مطرح کردند.این مسئله دقیقا به ۲۰۰۱ سال قبل از میلاد مسیح مربوط میشود. اولین یافته ها در این زمینه در یک غار در نزدیکی بورکینافاسو کشف شد. قبیله بوگوتولاما قدیمی ترین قبیله این قسمت بود. در سنگ نوشته ها و نقاشیهای کشف شده از یک غار کاملا معلوم هست که چطور رئیس قبیله همه چیز را به نحو احسن هدفمند میکند. در این نقاشی کشف شده کاملا معلوم است که رئیس قبیله تمشکها و میوه ها را یکی یکی هدفمند میکند. البته در طرف دیگر این مردم هستند که کاملا با تعجب صحنه را نگاه میکنند. یکی از آنها به دیگری میگوید(بالونو دی ژوالتو خینتو) یعنی چرا با وجود این همه تمشک و میوه در جنگل این میوه ها اینچنین هدفمند میشوند!
شاید او اولین کسی بود که به این مسئله اعتراض کرد.
۲-نحوه هدفمندی
راه و روشهای هدفمندی شاید بسیار زیاد باشد. مثلا هدفمندی به صورت زوری.هدفمندی همراه با سس و گوجه. هدفمندی تنها یا هدفمندی بدون هدفمندی.
خوشبختانه و با یاری بعضیها این واقعیت در کشور ما در حال به وقوع پیوستن است.البته پس از مقداری بحث و بررسی دوستان به این نتیجه رسیده اند که روش زوری را برای این کار انتخاب کنند.البته و به احتمال بسیار زیاد این کار انجام خواهد شد. البته پس از اینکه این اتفاق میمون رخ دهد تبعات بسیار بسیار میمون تری هم اتفاق خواهد افتاد. دانشمندان پیش بینی کرده اند این اتفاق ها آنقدر میمون خواهد بود که به احتمال زیاد به حد و اندازه های گوریل هم خواهد رسید.
خلاصه اینکه مسئله یارانه ها بسیار جالب خواهد بود. به طوری که به احتمال بسیار زیاد ما را به خدا و امام زمانمان هم نزدیکتر خواهد کرد.به امید اون روز که ما اقلا به این وسیله هم که شده و البته با یاری و کمک مسئولان که مانند شمع روشن در تاریکی برای ما راه را نشان میدهند به امام زمانمان برسیم.
این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم میخورد که واقعیه:
دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!
اینطوری تعریف میکنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.
وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بیصدا بغل دستم وایساد. من هم بیمعطلی پریدم توش.
این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!
خیلی ترسیدم. داشتم به خودم میاومدم که ماشین یهو همون طور بیصدا راه افتاد.
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!
تمام تنم یخ کرده بود. نمیتونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت میرفت طرف دره.
تو لحظههای آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.
لحظهه ی آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میاومد و فرمون رو میپیچوند.
از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم.
دویدم به سمت آبادی که نور ازش میاومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.
وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو،
یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار ماشین ما شده بود.
سارا اخیرا طی مصاحبه ای با روزنامه انگلیسی “نیوز آف د وورلد” اعتراف کرده که روزانه حدود ۲۰۰ مرتبه احساسات جنسی او برانگیخته می شود. وی در این مصاحبه اعلام کرده که به صداها و بوهای مختلف نیز حساس است و برای نمونه صدای ریل قطار و یا شانه کردن موهای سر و یا شنیدن اشعار مختلف نیز او را از نظر جنسی برمی انگیزد و او را به “اورگاسم” یعنی اوج لذت جنسی می رساند.سارا که اکنون در لندن زندگی می کند می گوید: از سن ۱۷ سالگی دچار این حالت شدم و علت اصلی آن برخی قرص های مختلف بوده است.
وی در حال حاضر به عنوان یک آرایشگر در یکی از سالن های لندن مشغول کار است و می گوید: گاهی در حین کار بر اثر شنیدن صدای آهنگ و یا شانه کردن موی مشتریان متحول می شوم و در این هنگام همکارانم که از حالت من اطلاع دارند، برای اینکه مانع متوجه شدن مشتری شوند، به وی مجله ای می دهند که مطالعه کند و یا یک فنجان قهوه می دهند تا مشتری را چند دقیقه ای مشغول کنند.
“سارا” در ادامه می افزاید: آرزو دارم به طور طبیعی زندگی کنم.
پزشکان این حالت را استثنایی می دانند و می گویند معدود افرادی در جهان وجود دارند که دچار چنین حالتی می شوند و در مجموع هیچ تفسیر علمی در این زمینه وجود ندارد. دسته کمی از روانشناسان نیز علت این حالت را برخی کمبودهای احساسی و یا کمبود محبت می دانند.
سارا در ادامه می افزاید : گاهی در روزهای عادی هر دقیقه یک بار متحول می شوم و من در حال حاضر دوران درمان را پشت سر می گذارم.
این عکس سارا است که تقریبا ۲.۵ دقیقه قبل از ارگاسم ازش گرفتند!